عشق یعنی یه پلاک

شهدا دعایمان کنید

عشق یعنی یه پلاک

شهدا دعایمان کنید

لبخند جبهه

بسیجی لبخند یادت نره..!            

حاج آقا رفت نشست رو صندلی. او سخنرانی را شروع کرد و فقط از ثواب نماز شب گفت. در اوج صحبت بود که اکبر کاراته زد به پیشونیش.حاج آقا گفت : اکبر چی شده ؟ گفت : خوش حالم که اصلا” نماز شبم ترک نمیشه. نادی گفت :
حاج آقا این اصلا نمیدونه نماز شب سیبه یا نمازه.
اکبر کاراته گفت : بعدا بهت می گم چیه!
پاشو برادر پاشو وقت نماز شبه.اینو نادی می گفت و پاهای بچه ها رو لگد می کرد. می رفت آن سنگر و بر می گشت. همه رو از خواب بیدار کرده بود. هر کسی چیزی می گفت :
یکی فحش می داد، یکی می خندید و یکی...
نادی داشت با سرعت می رفت که اکبر کاراته پتو رو از زیر پاهاش کشید. نادی رفت توی هوا و با کمر اومد روی زمین. اکبر کاراته پتو رو انداخت روشو و گفت: هورا بچه ها ، هورا !
کوهی از رزمنده ریخته بودند روی نادی که حاج آقا با یک   
فانوس داخل سنگر شد و گفت چه خبره؟
اکبر کاراته هم گفت : هیچی، نادی داره نماز شب می خونه. طاهری گفت : آره ما ریختیم روش.کسی نبینه ؛ که ریا نشه!

برگرفته از مجموعه خاطرات اکبر کاراته و جغله های جهادی