عشق یعنی یه پلاک

شهدا دعایمان کنید

عشق یعنی یه پلاک

شهدا دعایمان کنید

شهیدرضالله

خاطره ای از شهید رضالله


یک شب نوبت نگهبانی ما دوتابود.من خوابیدم و او برای نگهبانی به سر پست رفت.وقتی از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم .مدت ها از  وقت نگهبانی من گذشته بود.نگران شدم.باعجله اسلحه ام را برداشتم و به موقعیت رفتم.با کمال تعجب دیدم رضا بدون اینکه مرا از خواب بیدار کرده باشد به جای من نگهبانی میداد.


برگرفته از کتاب از خود گذشتگی 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد