شهید نصر اصفهانی برای نماز جماعت اهمیت زیادی قایل بود، به ویژه برای نماز صبح.همیشه جزو نخستین کسانی بود که در کوی «شهید فلاحی» برای برپایی نماز صبح حاضر میشد.
اگر ما هم تنبلی میکردیم و در نماز صبح حاضر نمیشدیم، به ما تذکر میداد. بعد از نماز هم با خودروی شخصیاش، همکاران را به اداره میبرد.
نمونه جالبی از جماعت ایشان به یاد دارم:
در بیمارستان بستری و واقعاً لاغر و نحیف بود و روزهای آخر زندگیاش را سپری میکرد.
به همراه «سرهنگ براتی» به ملاقات ایشان رفتیم. درست لحظهای که رسیدیم، صدای اذان برخاست». به ما گفت: «وقت نماز است، چرا پیش من آمدید؟! چرا به نماز جماعت نرفتید؟!» و پس از احوالپرسی، ما را به نماز جماعت دعوت کرد.
هرگز نتوانستم خودم را لحظهای به جای او فرض کنم. اگر من در آن حالت بودم، حتی نمیتوانستم از جای خود تکان بخورم؛ اما ایشان مسیر زیادی را برای ادای این فریضه، نماز جماعت، طی میکرد تا به تکلیف خود عمل کند.
راوی: سرگرد خلبان هوشنگ یاری
ساعت دو نصف شب بود. برای کاری از سنگر بیرون رفتم.
وقت برگشت متوجه آقا مهدی شدم که چندتا بشقاب دستش بود.
کنجکاو شدم.نزدیک تر رفتم.آقا مهدی رفت کنار تانکرآب وهمه بشقاب ها رو شست.
بعد رفت سراغ سنگرهای بعدی و بشقاب های بعدی.
بچه های لشکر با این کار فرمانده شان غریبه نبودند.
امروز برای /span>شهدا وقت نداریم
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است
ما بهر ملا قات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده نفس دغل ما
اندازه یک قبله دعا ، وقت نداریم
در کوفه تن ،غیرت ما خانه نشین است
بهر سفر کرب و بلا ، وقت نداریم
تقویم گرفتاری ما پر شد ه از زرد
ای سرخ ، گل لاله ، تو را وقت نداریم
هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم
خوب است ، ولی حیف که ما وقت نداریم
سخنم به خواهران و برادران رزمنده و مسلمان این آب و خاک چنین است: کسی که در راه خدا کشته میشود هرگز نمیمیرد، بلکه زنده است و نزد خدا روزی میخورد. و کسی که به جبهة حق علیه باطل میرود از روی آگاهی و ایمان قوی به آنجا میرود و هیچ زوری او را به جبهه نفرستاده است، بلکه خود آن فرد است که به حرف خدا گوش فراداده و راه الله را انتخاب کرده و به سوی آن پرواز میکند و زور درمورد ایمان معنی ندارد.
شهیدسید مصطفی یاسینی