عشق یعنی یه پلاک

شهدا دعایمان کنید

عشق یعنی یه پلاک

شهدا دعایمان کنید

حاج حسین خرازی

هشت اسفند سالروز شهادت حاج حسین خرازی


فرمانده گردان داد میزدشیمیایی،ماسک هاتونو بزنید و میدوید توی یکی از سنگرهایی


که تازه گرفته بودیم.


حاج حسین آنجا بود.گفته بود ببرندش محورهای دیگر را هم ببیند.فرمانده گردان


گفت:هرچه قدر که می توانی ببرش عقب،نگی من گفتم ها.


ترک موتور نشسته خوابش برد.سرش افتاد روی شانه ام.یک دفعه دور و برش را نگاه


کرد.زد به پایم وگفت:وایستا ببینم.نگه داشتم.گفت:ماسکتو بردار ببینم کی هستی.


توی دلم گفتم خدا به خیر کنه.ماسکمو که برداشتم گفت:واسه چی منو این قدر آوردی


عقب.گفتم ترسیدم شیمیایی بشید حاج آقا.گفت :بی خود ترسیدی.دور بزن برو خط.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد