عشق یعنی یه پلاک

شهدا دعایمان کنید

عشق یعنی یه پلاک

شهدا دعایمان کنید

انتقام

یکی از بستگانم در هور خدمت می‌کرد و به فرزندم خیلی علاقه داشت. هروقت به مرخصی می‌آمد برای فرزندم اسباب‌بازی می‌خرید. اما متأسفانه بعد از مدتی او در همان جبهه مورد اصابت ترکش قرارگرفت و بعد از انتقال به مشهد در بیمارستان به شهادت رسید. وقتی خبر شهادتش به فرزندم رسید خیلی ناراحت شد و با حالت کودکانه‌ای از من خواست که انتقام عمویش را از دشمن بگیرم. همان روزها به اتفاق دو فروند هواپیمای دیگر پرواز عملیاتی بر روی خلیج‌فارس داشتیم. مأموریت ما هدایت کاروان کشتی‌ها تا بندر امام بود. یکی از همراهان ما شهید بابایی بود. بر روی آب دو فروند از هواپیماهای دشمن را ردگیری می‌کردیم. با مرکز رادار تماس گرفتیم. گفتند اجازه ندهید تا به کشتی‌ها نزدیک شوند. وقتی دوباره ردیابی کردیم. حدود 25 الی 30 کیلومتر با ما فاصله داشتند و با سرعتی حدود 800 کیلومتر در ساعت به ما نزدیک می‌شدند. با اجازه رادار از فاصله 10 کیلومتری با یک موشک به طرف آنها شلیک کردیم. موشک با یک فروند میگ 23 برخورد نمود و آن را در فضا تکه‌تکه کرد. بعد از شلیک موفقیت‌آمیز، شهید بابایی از رادیوی هواپیما اعلام کرد: سبحان‌الله – الله اکبر.

 

راوی: سرگرد خلبان محمد عقبابی
تنظیم: وحید حمیدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد